من ترا می شنوم
در سکوت غم چل سالگی کودکیت
و نگاه سردی
که به جا سیگاری می دوزی
-در زمستانی سرد،
در تکاپوی نگاهت
- به تماشای بهار
یا که در خجلت سرخ پوست سوخته ات
زیر خورشید تب آلوده ترین تابستان
من ترا می شنوم.
* * *
غرق در خاطرهء
راه بستن به صف مورچه ها
عصر در کنج خرند
آنزمانی که به هر مورچهء باربری
که ز انگشت تو بالا می رفت
خنده سر می دادی،
در سکوت قلیان
منتظر مانده سر حاشیهء قالیچه
در کنار ایوان
چشم در راه دو صد سیلی باد
به رخ سرخ فروزنده ذغال
اخگر افشانی آتشگردان،
در هم آمیزی بوی گل و خاک دو نم باغچه با
عطر تنباکوی نم خوردهء اصل حکان
مانده در تارهء فیروزه ای خانم جان،
عشق پاشیدن آب
روی میخک ، ناز و تاج خروس
- شمعدانی ، مریم ، اطلسی و شاه پسند
در صدای وجد دائم حوض
از سقوط خنک فواره،
بانگ برداشتن نغمهء جادویی تاج
در پراکندن احساس بهشت ثانی
چون ز جی سوی سپاهان می رفت،
در نی و نای کسایی که چه غوغا می کرد
آن زمانی که به تحریرش پاسخ می داد،
من ترا می شنوم.
* * *
در نوانخانهء همصحبتی گوش دل و دیدهء جان
لحظهء هستی سیال مرا
مانده در بند به حجم صفرخط زمان
آشنا با صفت هیچکسم می ببنی؟
لکنت خستگی خاطره را می شنوی؟
مسعود
مرداد ١٣٩١