۱۳۹۶ آذر ۲۸, سه‌شنبه

بلوغ شقایق



بلوغ شقایق


دستی ز دور دست

بر گرد آرزو

در همنهاد شادی و غم حلقه می زند

در برق چشم

اندوه نامرادی ها پرسه می زند

با پلک بسته دیدن

بس قصه ها

با گوش دل شنیدن

این راز سر به مهر بلوغ شقایقی است

کان گونه می درخشد در باغ خاطره

می رقصد ایستا

در دولت نسیم

واین گونه می نوازد

با زخمه سکوت

بر ساز مرغزار 

همراه با خموشی آواز آشنا

با خنده های تلخ

بس طعنه در خیال به پیمانه می زند



مسعود 
۱۳۹۶

۱۳۹۶ آذر ۲۲, چهارشنبه

کودک شادی




کودک شادی



کاروان شب و روز

پایور می گذرد

گرد راهش بسرم میریزد


گام پیوسته و آهنگ درای شتران 

می کند شیفته ام

بر هیاهوی زمان 

رقص سرگشتگی گرد و غبار

آفتاب و نفس باد و زمین 

افت و خیز مهتاب 

جنبش هستی بنیاد جهان 



کودک شادی من 

در سراسیمگی رهگذران 

ساربان را 

         - که عبوس 

شتر گام زمان را به جلو می راند 

گاه می خنداند 

می گشاید گره از آبروی او 

هم ورا 

آشنا با طفلی

سر خوش از بازی گرگم به هوا

کم کمک بر سر بازارچه می رقصاند.



مسعود 
۱۳۷۶