۱۳۹۱ شهریور ۱۷, جمعه

خورشید می تابد



خورشید می تابد



خورشید می تابد "به روی خار و خارا سنگ"

بر "کوه ها ، خاموش"

بر "دره ها ، دلتنگ"

بر "راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ"


***

صبح است و آرش از نشیب کوه بالا می رود خاموش

شعر کدامین نغمه می ریزد،

بانگ کدام آهنگ آیا می تواند ساخت

پژواک سنگین گامهایی را که سوی نیستی شان

                                                  - راه آگاهانه می پویند.

آنان که شیرین ترجمان زندگانی را

در مرگ تلخ خویش می جویند.

از تیردانش می کشد تنها شهاب تیر آتش پر،

خورشید سر بر می کشد ازلانه اش در کوه های شرق،

تا با بلور خامه اش ریزد نگار سایهء آرش،

از دامن البرز، تا آنسوی ایرانشهر.

با جان خود در تیر آرش می کند پرواز.

مردان کلاه خویشتن در مشت،

جسم نحیف مادران

                       -طرحی غمین بر در

هم کودکان و دختران بر بام،

از شوق این پرواز طولانی،

و اندوه این تقدیر،

آرام می گریند.

آتش به آتشگاه می سوزد،

خورشید می تابد.


***


آموزه های جزم در جزم کلیسایی،

"جوردانو" را بر شعله های جهل میبندد،

"گالیله" از این جهل انسان سوز می ترسد،

او را ز کتمان حقیقت پشت می لرزد.

با پای بر فرق زمین از خشم می کوبد،

با غیظ  لیک آهسته می گوید:

اما تو می دانی که می گردی.

این قصه را هم پرده می افتد،

خورشید می تابد.


***


"چه" در بولیوی در میان جنگلی انبوه،

در خاطرات گرگ می خواند

اندوه سنگین سگ خائن به اصل خویش.

و آنگاه می بیند، که سگسانی،

آورده خیل دشمنان را تا کمینگاهش.

صد ها گلوله می گذارد پشت سر فرمان آتش را

خون می زند رنگ شرافت روی سرب داغ

سی مرغ می گردد رها از سایه سار جنگل انبوه،

بر آسمان عشق در پرواز. 

چشمان خلقی سوی این پرواز می چرخد،

 آهسته می گرید،

خورشید می تابد.


***


یاران بن بلا

بگرفته بانگ سرکش الله و اکبر

                                    - همچنان در مشت،

در الجزایر پیش می تازند.

فریاد استقلال، استقلال در هر کوی می پیچد،

فراش استعمار رنگ از چهره می بازد.

خورشید می تابد.



***


آن آهنین بال سترگ غول  پیکر بین        

کز دور دست  دور می آید و می ریزد،

صد ها هزاران پوند بمب خوشه ای بر فرق انسانها،

اینجا ویتنام است.

صد ها جوان نقبی به زیر خاک می سازند،

                                                     - دور از چشم،

تا با شبیخونی هدف را چنگ اندازند.

آزاد می گردد هدف از چنگ تا دندان مسلح لشکر دشمن

"دی ین بی ین فو" می شود اسطورهء امید

 هر چند بمب است این که می بارد

خورشید می تابد.


***


دیواربرلن از درون پوسیده می ریزد،

با مشت انبوه جوانانی که می کاوند،

رسم نوین زندگانی در جهانی را،

                                        - که کوچک می شود هر دم.

"پیمان ورشو" برگی از تاریخ می گردد،

خورشید می تابد.


***


خورشید عالمتاب!

                   - ای مهر فروزان!

بر ظالم و مظلوم

                    -  بر دارا و نادار،

از بام تا شام

همواره می تابی.

باری تو را اندوه زاری نیست؟

فرقیت بین زایش زیبایی و سنگ مزاری نیست؟

لبریز نامد کاسهء صبرت هنوز از این،

نوباوه خلق ، این کودک شرزه؟

تا کی بتابی مهر مادر وار ، بر این آشنا کودک 

چشم انتظار خط سبز پشت لب

آغاز دوران بلوغ دیر هنگامش؟


مسعود
٢٣ شهریور ١٣٩١






۲ نظر:

ناشناس گفت...

masoud jan kheili ali bood. marekeh. faghat jesaratan gheyz ra ba zad eslah konid.

M. Ashna گفت...

با تشکر اصلاح شد. متاسفانه ویندوز فارسی ندارم و باید از گوگل یا بهنویس استفاده کنم که هم وقت گیرتر است و هم غلط های زیادی ایجاد می شود که باید با حوصله و بار ها بخوانی تا همه چیز درست شود.