۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

طنز برقی


 

 چندی پیش با دوستان در تورنتو گرد هم آمده بودیم و صحبت از رفقای قدیم بود تا این که بحث به دکتر محمد باقری رسید. ممد گفتن همان و فیل هوای هندستان کردن همان. مدت مدیدی بود که طبع شعرمان کور شده بود. یاد ممد عزیز دیگ طبعمان را به جوش آورد و قلم بر کاغذ روان بلکه دوان شد.

یاد روز هایی افتادم که به کوه می رفتیم و یکی از سرگرمی های ما برای فراموش کردن خستگی ناشی از کوه نوردی گفتن اشعار فی البداهه بود. ممد مصرعی می گفت و کوروس (ضیایی) مصرع دوم را می ساخت. من مصرع دیگری می آوردم و همینطور پیش می رفتیم تا کفگیر طبعمان به ته دیگ قافیه بخورد.

به یاد آن روز ها طنزی نوشتم اندر حکایت پشت کردن ممد به برق و رفتن به سوی ریاضی و تاریخ علوم. امیدوارم آن را به عنوان یک شوخی دانشجویی تلقی نماید. در واقع این شعر را من ننوشتم. خودش آمد. دست من نبود. بعد از نوشتن شعر یکبار آن را خواندم ، دیدم خواندن این شعر برای دکتر محمد باقری واقعا جسارت می خواهد. ولی به قول مسعود سعد کاشان:

جسارت است ولیکن جسور دهر منم

اگر چه او بنوازد به مشت  خود دهنم

مسعود پرچم کاشانی تورنتو - زمستان ۱۳۸۷

 
 

طنز برقی

اندر حکایت پشت کردن ممد به برق

 
 

کوروسم می گفت ممد باقری

شعر می گوید چو قند پارسی

گاه گوید مصرعی از بهر من

تا که گویم تالی اش در انجمن

گفتمش زانروست شعرش فوت آب

چون که از فرقش درخشد آفتاب

گر تو هم فرق درخشان داشتی

شعر در چنته فراوان داشتی

گر تو هم بودی کچل عاقل شدی

رتبه ات از اقلیدس بر تر بدی

من که پرمویم از او بیگانه ام

نیستم عاقل که من دیوانه ام

او نه شاعر بلکه عالم بود و هست

علم را چسبید و خود از شعر رست

شعر  را هم "برق" را یکسو نهاد

خود ریاضی خواند تا شد اوستاد

حکمت خوارزمی و خیام را

برد تا آنسو تر از "آلما آتا"

گاه در آلمان سخنرانی کند

با ریاضی کار پنهانی کند

از ریاضی گفت علم اولی است

"برق" ار علم است علم ثانوی است

"لاپلاس" از "بور" گویا بهتر است

"گوس" گویی بندهء سیم و زر است

جد "آمپر" گر ریاضیدان نبود

از عبور برق در سیمش چه سود

الغرض ممد دگرگون گشته است

دل مرا زین درد پر خون گشته است

ممد ما ممد ماضیه نیست

پنبه کردست آنچه آن ایام ریست

"برق" را ترکید و سوی "جذر" شد

ترک برقیون کرد و ترک خود

جذر ما بگرفت و کوچکمان نمود 

لیک بر قد ریاضی می فزود

او از اول برق را منکر بدی

 او "نفوذی" بود در بین "خودی"

ما نه غربی بوده ایم و نی ز شرق

ما ز برقیم و ز برقیم و  ز برق

تا سبیلی پشت  لب رویانده ایم

غیرت برقی ز کف ننهاده ایم

"برق" را مسعود دارد این پیام 

دشمنت کو تا کشم تیغ از نیام 

 
 

هیچ نظری موجود نیست: