این چه رسمی است که بید مجنون بامدادان به عیان زلف بر چهر نسیم سحری می ریزد شامگاهان به نهان - دور از چشم نسیم شاخه بر گردن شب آویزد
مسعود ۲۴ مارچ ۲۰۱۲
۲ نظر:
ناشناس
گفت...
خیلی با مفهومه مسعود جان. دستت درد نکنه که مینویسی. امیدوارم همچنان قابل خواندن شعرهای آینده ات باشم. خیلی دلم هوای دیدارت رو کرده در تیم هورتون یانگ و سیکس تین، ولی میدونم این هفته نمی آیی، البته باید اقرار کنم که دیگه این جلسات مثل قدیم ها نیست، و یخورده شکل قومیتی به خودش گرفته . . .
همون ناشناس با چشمهای بسته، پشت دیوارهای بلند و به فاصله 200 متری از زاینده رود.
۲ نظر:
خیلی با مفهومه مسعود جان.
دستت درد نکنه که مینویسی.
امیدوارم همچنان قابل خواندن شعرهای آینده ات باشم.
خیلی دلم هوای دیدارت رو کرده در تیم هورتون یانگ و سیکس تین، ولی میدونم این هفته نمی آیی، البته باید اقرار کنم که دیگه این جلسات مثل قدیم ها نیست، و یخورده شکل قومیتی به خودش گرفته . . .
همون ناشناس با چشمهای بسته، پشت دیوارهای بلند و به فاصله 200 متری از زاینده رود.
سلام مسعود جان
مدتی هست که منتظر رسیدن شعر جدید از تو هستم ولی ...
امیدوارم این انتظار زودتر به سر رسد و همچنان بنویسی
قربانت
ناشناس
ارسال یک نظر