۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه

خاطرات کراواتی


خاطرات کراواتی


 

سه چهار ماه پیش عکسی در رخنامه گذاشتیم از یکی از گردهمایی های بچه های دانشگاه صنعتی در رستوران دوستان. در آن عکس تعدادی از دوستان از جمله من بدون کراوات ظاهر شده بودیم و تعدادی هم با کراوات. یکی از رفقای قدیم پیغام گذاشت که ظاهرا" شما هنوز با کراوات مساله دارید. ما هم که از شما چه پنهان سادگی خود را همچنان حفظ کرده ایم، فکر نکردیم که "کی گفته ما با کراوات مساله داریم؟" بلکه فکر کردیم که راستی "چرا ما با کراوات مساله داریم؟" یعنی مساله داشتن رو دربست پذیرفتیم.
این قضیه ما رو یاد اون قصه ای می اندازه که مادره به صورت بچه نگاه می کنه و فکر میکنه رنگ صورتش زرد تر از معموله. می گه چی شده صورتت زرد شده؟ بچه هم که فکر میکنه مادره درست میگه رنگش می پره و میگه واقعا زرده؟ مادره میگه ببینم پیشانیت هم مثل اینکه داغه؟ و خلاصه چند دقیقه بیشتر طول نمی کشه که مادر و بچه راه می افتن طرف مطب دکتر ببینن بچه چه مشکلی داره.
البته تلقین اونوری هم شنیدیم. از یک دانشجوی دانشکدهء ادبیات دانشگاه اصفهان شنیدیم که چند تا از بچه های دانشکده تصمیم میگیرن که شب امتحان به یکی از بچه های "خر خون" قرص خواب آور بدن. یک نفر می ره پیشش و میگه قرص "ضد خواب" دارم می خواهی بخوری تا بتونی تا صبح درس بخونی؟ اونم از خدا خواسته قرص رو میندازه بالا و  تو خیابون دانشگاه زیر چراغهای خیابانی شروع میکند به راه رفتن و درس خواندن. خلاصه در اثرتلقین خوردن قرص "ضد خواب" تا صبح  به درس خوندن ادامه میده و حریفارو تو خماری نگه میداره. البته راست و دروغش با همون که تعریف کرده.
در هر حال ما هم از روی سادگی و تلقین این رفیق قدیمی مساله دار بودن با کراوات را آنقدر جدی گرفتیم که ناخود آگاه طبع شعرمان یقهء کراوات را گرفت. لیکن چون کراوات پارتی اش از ما کلفت تر بود بجای اینکه پدر اورا در آوریم، تیشه به ریشهء خودمان زدیم.
 پیچیدگی قضیه در پست بعدی روشن خواهد شد.
 مسعود 
دوم اردیبهشت ۱۳۹۱

 

  

۱ نظر:

ناشناس گفت...

در انتظار پست بعدی ...
باتشکر