۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

مهر





مهر

دوستی از من خواست 

بنویسم چیزی 

گویی این دوست هم از کم کاری 

سخت آزرده شده است. 

روز مهر است امروز 

و من او را که هواخواه من است 

سخت می آزارم.




ای دریغ از فکر پیشکش شاخه گلی 

ای دریغ از زنگی،

                       - پیغامی 

نامه ای ،

            - نامهء مهر آمیزی 

یا که دیداری از شوق دلی 

                               - لبخندی 



نه !

نه ، بدین گونه نمی باید زیست 

گر چه دیر  است ولی می پوشم لبخندی 

به تن خواهش رخ 

و به خود می گویم 

من که بی غش همه را 

سخت می دارم دوست 

ز آستین همت می باید 

تا بر آرم دستی 

بگشایم زین پس سفرهء دل 

وبه بوی خوش مهر

پر کنم خانهء تنهایی دوست.




کاغذی در جیبم می جویم 

خامه بر می گیرم 

و به این شعر، ترا  می گویم 

آشنای دل و دین! 

دوستت می دارم.



مسعود

٢٦ بهمن ١٣٩١


۲ نظر:

Unknown گفت...

مسعود جان ما هم تو را دوست داریم اونم شدید (با لهجه جنوبی) ارادت

M. Ashna گفت...

کاش من هم می توانستم دوستی را با لهجهء گرگانی تشدید کنم.
ضمنا" نه تو جنوبی هستی نه من. این لهجهء جنوبی قضیه اش چی بود؟
مسعود