خاطرات زاینده رود
به تو ای یاد شباب
به تو ای ساحل آب
به تو ای خندهء لرزان نسیم
به رخ آبی آب
به تو ای مهر سکوت
به لب دختر غمگین غروب
به تو ای راز نهان
در تپشهای هیاهوی زمان
به تو ای بوتهء سبز گل سرخ
به تو ای حس غریب
که به مهمانی اندوه دلم می آیی
به تو می اندیشم.
به تو می اندیشم
و به آن نیمکتی
که غم خستگیم را می خورد.
می نشینم به خیال
به لب نیمکت کودکی دیرینم
در کنار بید مجنونی
که ز برنایی هر خاطره ام پیر تر است
لیک زیبایی او تنگ غروب
چشم نا محرم هر رهگذری می طلبد
به تو می اندیشم
و به اندیشهء خویش
که سر کوچهء ذهنم می خواند
زنده رود دل من رودی نیست
که به مرداب عبث آمیزد.
مسعود - اسفند ۱۳۹۰
۱۰ نظر:
مسود جان "زبرنایی..." بسیار زیباست
ارادت ابو
Masoud jan kheyli ali boud mamnoonam ke mara bi nasib nagozashti
Behrouz
من هم بهش می اندیشم خصوصا این روزها
Agha Masoud salam
man ham khaterate ziyadi az in "sarcheshmeye hayat" daram
hata moghee ke ba cheshmane baste be faseleye 200 metri az oon dar pase divarhaee boland majboor be neshastan boodam, hamishe hozooresho hes mikarda
merci az inke yadi ro zendeh kardi
rasti masoud jan
in Bamdade Rastin, rasti rasti Bamdade, ya in ke be ghole "shahre ghese" asme bazi haro "ghap" zadeh?S
khili ghash gofeen agha masoud, khoda shooma ra hefz koone
ممنون از اظهار لطفت بهروز جان
گفتی خصوصا" این روزها یادم افتاد تاریخ رو خودمونی کنم تا حس رو بهتر برسونه.
S جان اگر کسی خود را معرفی نکند من چگونه او را بشناسم؟ تو را هم با یک S نمی توان شناخت، مگر قرائن و شواهد دیگر را کنار آن چید. مثل ۲۰۰ متری آب، پشت دیوار بلند، چشم بسته.و البته اعتراض به استفاده از نام "بامداد راستین".
محمود جان هنر نزد ایرانیان اصفهانی است و بس. شاهدش هم ویدیو هایی است که تو برای سال نو درست میکنی و همه رو به خنده می اندازی.
ابو جان ، جوون هایی مثل من و تو از "برنایی" خیلی خوششان میاد.
ارسال یک نظر