کاسب شدم
بر چسب یک مهندس ارشد
با بیست سال تجربه در طرح های عمرانی
- همواره در زمینهء برق،
بر خود نهاده ، نصب شدم در،
وبسایت کارزار .
در عصر دات کام ، بدین سان ،
برگی شدم میان هزاران هزار برگ ،
- برگی ز برگهای دیجیتال ،
در معرض نگاه خریدار .
هر برگ ،
با صد امید تا ،
برگی دگر نگاه خریداریش کند .
اینک خوشم که مشتری خویش یافتم .
بعد از یکی دو ماه ،
تبلیغ کار خویش ،
خود را فروختم .
پس زنده باد کسب !
پس مرده باد کار !
این هفت خوان مشکل جستار کار را ،
حسرت فشانده بخت خوشم بر دل رقیب ،
فرصت ربودن از ،
آن لشگر به صف شدهء پرشمار را ،
طی کردم .
قانع شدم که باید ،
سرمایه را ،
قانع کنم که من ،
سود آورم به کار .
این خود عجیب نیست ؟
تا کاسبی دگر ،
- برگی حجیم تر ،
در بین برگ های دیجیتال ،
مو ها سپید کرده نه در آسیاب ،
- بلکه در این کار ،
نیروی کارسازی من را ،
در راستای بهره سرمایه از منش ،
تحلیل می کند ؟
و من ،
من با تمام توش و توان ،
تبلیغ می کنم ،
نیروی فکریم را، کالای خویش را .
تا کاسب نشسته در آنسوی میز را ،
در ابتیاع خویش ،
قانع کنم .
توفیق با من است .
این خوان سخت را ،
در پشت سر نهادم
- چندین قدم به پیش .
اینک ،
آن برگ دیجیتال ،
- آن سوی میز ،
اندیشه می کند که چگونه ،
برگی دگر، رییس خودش را
قانع کند به منفعت خود فروشی ام.
اجماع برگ های دیجیتال ،
یک هفته می کشد .
- و سرانجام ،
ایمیل میرسد .
نرخی برای تجربه بیست ساله ام .
- این نرخ منصفانه بازار
و سایر شرایط " عقد "
امضاش می کنم که " قبلت " .
بیگانه ای ز پس دری ذهن ،
می پرسدم که : " نرخ ؟ "
" گفتی که منصفانه ؟ "
" یا ضرب تازیانهء عرضه ، "
" تا لحظه های مرگ، بر اندام زار کار "
" در کند و بست تنگ تقاضا ؟ "
بیگانه ای ز پس دری ذهن ،
می پرسدم که : " تو"
" تو کیستی ؟ "
با دیدگان خیره می پایدم مدام .
با خویش می برد ز کنونم ،
تا سالهای دور
چشمانش آشناست .
من کیستم ؟
ما کیستیم ؟
بیگانه کیست ؟
مسعود پرچم کاشانی
اوک ویل - فوریهء ۲۰۰۶
۳ نظر:
بیگانه درون ماست
بیگانه چالش جاودان
من تنها
درون
مای همه
بیرون
و چکیده آن
خواهش
داشتن
و باز هم اندوختن
مال
آبرو
قدرت
و جاودانگی
که وهم «فرهنگ»، مدنیت
تا کنون بوده
هیچکس بیگانه نیست
حتی بیگانه آشناست
چشمانش آشناست.
ارسال یک نظر