۱۳۹۹ آبان ۲۴, شنبه

همپیالهٔ امید


همپیالهٔ امید

به پیر میکده می گویم
قدم  گذار  به چشمانم
که  مدتی شده  دلتنگم
به میگساری  مهمانم

به یار خویش اگر گویی
دمی  به  خانه   بیاساید
برای نوش تو هم جامی
از  آستین  قضا   آید

بیا که فرصت ما تنگ است
زمانه را که  درنگی نیست
بگیر جام  و به  جامم  زن
که تا ز عمر دمی  باقیست

زخوان دوست شرابی گیر
به  مزه  لقمه  کبابی  هم
شنو   نوای  ربابی   را
که زخمه می زندت برغم

به چشم آینه رویاییست
که  همپیالهٔ  امید  است
شراب و آینه می گیرم
امید  تا نرود  از دست

چودوست سوی تو می آید
سرود  همسفران  بر لب
بیار می که نوید است این
بر آشنا  گذرد  این  شب

م. آشنا
آبان ۱۳۹۹

هیچ نظری موجود نیست: