۱۳۹۶ بهمن ۲۸, شنبه

جام خاطره

جام خاطره


آنسوتر از امید

در تنگنای این سر بی باک

در کنج قصر پیر

دهلیز تنگ و تار 

دیوار بس بلند

اصطبل اسبهای فروخفته زیر خاک

جامیم داد دوست

تا

با مستی اش به قاف رهایی سفر کنم.

رندانه بگذرم

از مرز پوچ

آنسوی نا کجا تر بیمرز بوم

با رمز آشنا

با میگسار و ساقی و میخانه سر کنم.



مسعود
آذر ۱۳۹۶

هیچ نظری موجود نیست: