هیچ مپرس
سکوت کرده چو ماه اختیار هیچ مپرس
نبود گر چه ز یار انتظار هیچ مپرس
اگر صدای غم از سردی نگاه آمد
ز غمسرای دل و حال زار هیچ مپرس
به کنج عزلت و یا ازدحام دیدهء جمع
نهان گریست و گر آشکار هیچ مپرس
قرار ما ز ازل جز وفا نبود به عهد
از آن قرار و دل بیقرار هیچ مپرس
خطاست مرغ دل از کوی یار تاراندن
ز خبط این دل پرهیزگار هیچ مپرس
اگر چه عقل کند حکم دل گشودن را
از این سماجت دیوانه وار هیچ مپرس
دلی که ازغم هجران آشنا تنگ است
ز روز شادی و بوس و کنار هیچ مپرس
مسعود
خرداد ۱۳۹۴