در گران هرم تابستان طولانی
زیر داغ تابش خورشید
روی خاک تفتهء عریان
در کنار نهر خشکیده که می پیچد به خود از تب
خانه ام بر پاست.
می گشایم در
- درون خانه می گردم
روح خانه نیست با او
- کالبد بر جا ، روان رفته است.
چشم ها را می نهم بر هم
در رواق ذهن می پیچد صدای خنده اش هردم
گوشها لیکن
دیرهنگامی است
جز صدای چک چک آبی ز شیر خسته نشنیدند.
زیر سنگین بار تنهایی
در سکوت بغض جانکاهم
- فرو بلعیده پنهانی
با خود این اندیشه می یابم
سینه پر درد است
در گران هرم تابستان طولانی
خانه ام سرد است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر