۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

طنز برقی (۳)


در حاشیهء "ایضا طنز برقی" و سکوت در دنیای اینترنت

داشتیم فکر می کردیم اولین طنز برقی ما که شبکهء اینترنت را مزین نمود ، جنب و جوش اساسی پدید آورد. به طوریکه ایمیل های پشتیبانی از اکناف جهان بسوی ما سرازیر شد. گفته می شود که تعدادی از ایمیل های دریافتی توسط منشی اینترنتی ما از کرهء مریخ و از طرف مریخی ها آمده که اصلآ در گذشته اهل ایمیل زدن نبودند.

لیکن درست بر خلاف طنز برقی اول ، طنز دوم ما که پاسخ دندان شکنی به حریف بود و بنام  "ایضا طنز برقی" مخابره شد ، بی جواب ماند. با انتشار این ایمیل سکوتی عمیق در پهنهء گیتی حاکم شد که رشک حاکمان را بر انگیخت. چرا که حریف بد جوری ماست ها را کیسه کرد و دوستان هم گویا از ترس اینکه هر چه بگویند در شعر بعدی خواهد آمد دم فرو بستند.

شایع است دامنهء این سکوت به آن دنیا هم رسیده است. می گویند هیتلر به موسولینی گفته است که اگر چنین شاعری در دم و دستگاه من بود ، خاندان من تا صد سال دیگر هم در اروپا حاکم بودند. الحق شانس آوردیم که دیر دست خود را رو کردیم والا اگر عوامل این دو دیکتاتور خبیث هم دستشان به ما نمی رسید، ژنرال پینوشه حتما برای دزدیدن ما نقشه ای پیاده کرده بود.

از چنین سکوت بی سابقه ای خودمان هم به وحشت افتادیم. گفتیم یکبار دیگر شعرمان را بخوانیم ببینیم چی در این شعر هست که دهان احسنت گو را دوخت و انگشتان ایمیل نویس را میخکوب کرد. هر چه خواندیم بیشتر به دندان شکن بودن جواب خود ایمان آوردیم، تا رسیدیم به "ضم" دیدیم "ذم" را به "ض" نوشته ایم.

تازه متوجه شدیم چه نسقی از ملت گرفته ایم که هیچکس جرات تذکر اشتباهات تایپی ما را هم ندارد. حالا حریف ممکن است فکر کند که متن که تایپ نشده بود! چه اشتباه تایپی؟ خدمتتان عرض کنیم که درست است که طنز ما دست نویس بود ولی قرار بود تایپ شود. بهمین دلیل "بالقوه " تایپ شده تلقی می شود. تایپیست ما را هم که می شناسید، در حین تایپ تنها کاری که نمی کند تایپ است.

بگذریم. حالا ما نسق گرفتیم، شما چرا وحشت کردید؟ در تعجبیم آخر مگر می شود اینهمه آدم خرابکاری ما را روی کاغذ مشاهده کنند ولی هیچکدام دم نزنند؟ الحق که دوستان "شریفی" داریم. بیخود نیست که به فارغ التحصیلان دانشگاه شریف معروف شده اند. اگر زبانمان لال از دانشکدهء فنی یا از پلی تکنیک فارغ التحصیل شده بودند مگر رعایت حال شعرای بنام را می کردند؟ همان اول که  "ذم" را به "ض" می دیدند یقهء ما را می چسبیدند که "آها! خوب گیرت آوردیم شاعر نمای بیسواد! ما از اول هم می دانستیم خودت را قاطی شاعر ها کرده ای که ریاضییون دورت را خط بکشند.

برای اینکه جو رعب و وحشت را کمی ملایم تر کنیم تصمیم گرفتیم به ممد زنگ بزنیم و بگوییم ممد جان به اینها بگو ما آنقدر ها هم خطرناک نیستیم. ولی فکر کردیم ممد که دیگر آن ممد قبلی نیست. نمی دانیم باید مثل قبل بگوییم ممد جان، یا محترمانه تر بگوییم دکتر جان ، یا دوستانه اورا دکتر ممد جان صدا کنیم؟ این شد که تصمیم گرفتیم تا اطلاع ثانوی از گفتگوی مستقیم که مستلزم موضع گیری قطعی است صرف نظر کنیم و به نوشتن طنز های دو پهلو ادامه دهیم تا ببینیم چه پیش می آید. از این ستون به آن ستون فرج است.

تازه فهمیدیم کسانی که از گفتگوی مستقیم با جورج بوش امتناع می کردند هم همین مشکل را داشتند. نمی دانستند او را جورجی جان صدا کنند، یا پرزیدنت جان یا پرزیدنت جورجی جان؟ به همین دلیل آن ها هم به نامه پرانی قناعت کردند.

برخی ناظران سیاسی بر این عقیده اند که در خصوص باراک هم همین مشکل پیش آمده و لذا تبریک او به صورت کتبی نوشته شده است. البته آنها معتقدند این مشکل به زودی حل خواهد شد چون که هر چه باشد بالاخره یک رگ مسلمانی در او وجود دارد.

لیکن ما معتقدیم بهتر است بی گدار به آب نزنیم. صبر کنیم تا رئیس جمهوری سر کار بیاید که اسمش "جان" باشد.به این ترتیب با پرزیدنت جان گفتن با یک تیر دو نشان زده ایم.

در پایان برای اینکه سنت شاعر نمایی خود را حفظ کرده باشیم ، شعری بنام "راه" را که به یاد سالهای جوانی نوشته شده ، برای اهل ادب می فرستیم. پیشاپیش از اینکه در قالب شعر نو نوشته شده پوزش می طلبیم. به قول معروف جوانی است و هزار عیب شرعی.


مسعود پرچم کاشانی - تورونتو زمستان ۱۳۸۷



هیچ نظری موجود نیست: