۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

مژدۀ بهار (شعر دیگری از دکتر محمد باقری)

رسید مژده که اینک بهار می آید

دوباره یار به دیدار یار می آید

پرستویی که سفر کرده باز می گردد

به جان خستۀ عاشق قرار می آید

نهال مهر که از غارت خزان افسرد

به کام مهر پرستان به بار می آید

به شادی دل ما باز می دمد گل سرخ

برای غمزدگان غمگسار می آید

کدام سرو دلاور به خون خود غلتید

که لاله سوی چمن داغدار می آید

به کوی محتسب ای جان گذر مکن زنهار

که بوی فتنه از این رهگذار می آید

خبر دهید به آن نازنین که ما رفتیم

گر از نشستن با ماش عار می آید

در این بهار به پایش اگر بیفشانیم

دل شکستۀ ما هم به کار می آید

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

پاسخ به سوال دکتر هژبری

دکتر هژبری سلام


با تشکر از ایمیل شما، در خصوص اسامی جوانان قدیم که در عکس مربوط به پست قبلی در کنار اینجانب دیده می شوند به اطلاع میرسانم که نفر سمت چپ الیاس سعیدی دورهء ۲ و نفر وسط علیرضا طنازی دورهء ۸ ومن هم میانگین آنها یعنی دورهء ۵ هستم. هر سه نفر برق هستیم.


از فرصت استفاده کرده سه عکس دیگر هم از این راهپیمایی اضافه میکنم. البته دوستان دیگری هم حضور داشتند که در این عکس ها دیده نمی شوند.

با احترام

مسعود پرچم کاشانی






۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

راه پیمایی در جنگل منو کلیف

در تابستان ۱۳۸۸ راه پیمایی سه ساعته ای توسط هواداران انجمن دانشگاه صنعتی شریف در جنگل زیبای منو کلیف در انتاریو (کانادا) برگزار شد که جوانان قدیم نیز در آن حضور داشتند.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

جنگل انبوه


جنگل انبوه و من ،
صحبت کمیاب دوست
شاخه ی افتاده بین ،
با خزه در گفتگوست .

 
نازک خود روی تاک،
چنگ به دامان کاج
دامن خود با تلاش
می کشد از روی خاک.

 
قارچ بر افراشته
             - پای درختی سترگ
پرچم تسلیم خویش
کای کهن سبز رنگ
سایه نشین تو ام
یک دو سه روزی نه بیش.

 
سنگ ز شرم درخت
خاک به سر کوفته ،
روی چو پنهان کند،
با خزه بر کالبد ،
سبز قبا دوخته.

 
نم نم باران چو بر، برگ درختان نشست،
شبنم و باران و نور
            - بر سر هر شاخ و بن
رشته ی آذینه بست.

 
آه چه رنگی است سبز،
جنگل  سبزیست این ،
سر به فلک سوده دار ،
راست قد راستین.

 
گم شدم از انبهی،
در ره کم رهرو ش،
مهر به روزم نداد،
نیم نشانی ز راه،
تا چه نماید به من،
کوره رهی  آشنا 
تیره شبم با مهش.

 
تابستان ۱۳۸۸