سفر با باد و مه
در طول شب
اندام یک سبوی نگارین
با رنگ و آب شرقی
در زمهریر سرد خزان
- نقش می شود
بر خاک.
آبی زلال،
از تنگ آبراه دهانه
آرام
- پخش می شود
برسینه زمین
این خاک سینه چاک.
تا همسفر
با باد و مه
با جان سنگ و کوه
- در آمیزد.
با رنگ و آب شرقی
در زمهریر سرد خزان
- نقش می شود
بر خاک.
آبی زلال،
از تنگ آبراه دهانه
آرام
- پخش می شود
برسینه زمین
این خاک سینه چاک.
تا همسفر
با باد و مه
با جان سنگ و کوه
- در آمیزد.
***
این قصه را نسیم
هر جا که گفت
خوابی
حتی ز هیچ تشنه نیاشفت
***
در صبح یوسف آباد
برپله های سنگی
مشرف به بوستان
می ایستد خیال
تا داستان لرزش مژگان
در سیل اشک را
زآن سوی دود و مه
از سرو آشنا
صد باره بشنود.
نهم آذر ۱۳۹۸
این قصه را نسیم
هر جا که گفت
خوابی
حتی ز هیچ تشنه نیاشفت
***
در صبح یوسف آباد
برپله های سنگی
مشرف به بوستان
می ایستد خیال
تا داستان لرزش مژگان
در سیل اشک را
زآن سوی دود و مه
از سرو آشنا
صد باره بشنود.
نهم آذر ۱۳۹۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر