شوخی با همکاران انتقال و توزیع برق
عطری زدیم بر تن و بر موی شانه ای
راهی شدیم شنبه سوی قهوه خانه ای
جمعند دوستان قدیم و جدید نیز
شمعند و هر کدام بسوزد به خانه ای
فرداست روزمادر و جیم فنگ مشکلست
جستند و یافتند خلایق بهانه ای
آنان که نا مدند ، چو غایب ز محفلند
موضوع غیبت اند و غر دوستانه ای
آن یار یک کلام که گفتا "موافقم"
چون نا مد از قضا بزدیمش گمانه ای
گفتیم: چون نگفت که با چی"موافق" است
استاده شد موافق یار روانه ای
شغل است نقل مجلس ونقل است زین و آن
این یک به دفتری رود آن کارخانه ای
آه از نهاد هر چه "مشاور" بلند شد
از سیم خاردار چو آمد نشانه ای
مسعود
اردیبهشت ١٣٩٣
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر