۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

خاطرات دانشجویی (۱)

جوانان قدیم حتمابه خاطر دارند در زمان کودکی و نو جوانی وقتی به سینما می رفتیم نه تنها دو ساعتی تفریح می کردیم بلکه تا یکی دو هفته هم با خاطرات آن کیفور بودیم. یکی می گفت آنجایش را دیدی که آرتیسته با مشت زد ... دیگری میگفت کچله را دیدی تخم مرغ روی کله اش ....

اکنون که سن و سالی از ما گذشته وقتی دوستان قدیم را می بینیم همان وضیعیت را داریم با این تفاوت که یاد فیلم زندگی خودمان می افتیم. یکی می گوید یادت هست سر کلاس ریاضی .... و دیگری میگوید یادت می آید در تظاهرات ....

شاید یکی از دلایل مرور خاطرات گذشته ‎، این باشد که انسان گذشت عمر را فراموش می کند و خود را در همان حال و هوای جوانی می بیند.

چندی پیش فر صتی دست داد تا با یکی از جوانان قدیم پس از سال ها جدایی دیداری داشته باشم. صحبت از زمان دانشجویی شد و بگیر و ببند و قضایای قزل قلعه و استوار ساقی که در حیطهء "کار" خود خدا را بنده نبود. حتی تیمسار ارتش هم به او سلام نظامی می داد.

شعر قصهء دیرینه یادگار این دیدار است. 

 
 

۱ نظر:

بامداد راستین گفت...

این واسه ماها هم که هنوز در دهه ی بیستیم صادقه. بخصوص وقتی از ایران خارج میشیم و حتی خاطرات یکی دوسال پیش هم واسمون خیلی دور میشه ولی بدجور حس دلتنگی نوستالژیکی بهمون دست میده ولی خب احتمالا شدت مال شما بیشتره...