۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

اندر حکایت استعفای سید از "تی تی"

اندر حکایت استعفای سید از "تی تی" 
و رفتن به شرکت رقیب 

با ما بدی بی ما شدی ، بر جا بدی بر پا شدی یکباره نا پیدا شدی ، افسانه چون عنقا شدی از روز اول ای صنم، خود وعده دادی دم به دم وصل تو نا دیده ، شدم مجنون و تو لیلا شدی از هجر تو گل بر سرم ، کم نیست جامه بردرم بنگرچه بی پا و سرم ، چون بهرما طوبی شدی "پت" برتو شد تبریک گو، شاداست ازدست عدو! گویا نفهمیده است او ، از قید "تی تی" وا شدی با تکیه ات بر صندلی، بودت دعا گویان "علی" در حسرت رویت ولی، مانده است تا آنجا شدی عباس ازهجرت به تب، محمود گریان روز وشب روبه چو بلعید آن عنب، در اندرون غوغا شدی از مهرداد است این سخن هم با امیر و هم حسن افشین و با رامین و من، غم همدم "عذرا" شدی سرمایه را گر برده ای ، لیکن دریدی پرده ای زان دم که ترکش کرده ای ، سید بدی آقا شدی جانا فراموشم مکن ، از غصه خاموشم مکن چون خانه بردوشم مکن اکنونکه بی پرواشدی دانی که نیروگاهیم ، ار یونسی من ماهیم ور پست هشصد خواهیم ، آرم اگر با ما شدی مسعود - فوریه ۲۰۱۲

۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

سودای دل

سودای دل

 
 

سودای تو  دارد  دل و سودای  تو   دارد 

سودای نوای خوش از آن نای تو دارد

 
 

آن درد که جانانه به جان دلم  افتاد

ز اندوه بلایی است که بالای تو دارد

 
 

در کوچهء ما کم کن ازآن گام خود آهنگ

چون خار و خسش نیز تمنای تو دارد

 
 

امروز جوانی و رفیقان همه  گردت

این پیر قلندر غم فردای تو دارد

 
 

پرهیز کن از بوالهوسان وین دل من بین

 در بند هوس نیست که پروای تو دارد

 
 

بسیار خطر رفت به شوریده سرم لیک

باک خطرش نیست که رویای تو دارد

 
 

رفتم به خرابات تو را بینم و  دیدم

شهریست به خط شوق تماشای تو دارد

 
 

درهیمنه درد کشان حسن تو جاری است

هشیار و اگر مست به دل جای تو دارد


 

سیمین بدنان رشک برانند بر آن  خال

و آن  خند  شکرقند  که سیمای تو دارد


 

مسعود