۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

دادنیها

در اول کار وعده ویلا دادند 

برجی ز زمین تا به ثریا دادند 


 

چون پایهء برج بر خط زلزله بود

هم وعدهء دیوو و هیوندا دادند


 

زآن بعد سواری چو به قیمت کم گشت،

در مجلس ختم وعده حلوا دادند


 

ویلا و سواری چو بشد حذف زلیست 

یک وعده سفر به دور دنیا دادند


 

چون بحث سفر بخارج آمد به میان

هم وعده به هند و هم به کوبا دادند


 

یک روز که فرم از سفارت آمد 

تکمیل و به ما برای امضا دادند


 

گفتند که در سفر مواظب باشید

دستور حذر از آن خطاها دادند


 

تایلند چو بود جمله آلوده به ایدز

دستور به لغو فرم ویزا دادند


 

گفتند به کل پرسنل وام دهیم

این رای به اتفاق آرا دادند


 

ز این وعده چو مدتی نیامد خبری

گفتند که داد وام کاینجا دادند؟


 

اسناد شکرفروش چون رفت به ارز

پاداش به ارز وعده گویا دادند


 

دادیم و ندادند و پس آنهم دادیم

در حین عمل وعده به نجوا دادند


 

ماندیم وهرآنچیزکه دلشان می خواست

دادیم و به ما سوزش آنجا دادند


 

باید که عمل کنیم آنجامان زود

این حاصل آنچه بد که بر ما دادند


 

 
 

  
 


 

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

خاطرات شیرین نیشکری (۱)


 

سال ۱۳۷۲ بود و با تعدادی از دوستان شرکت مهندسین مشاوری راه انداخته و در بدر به دنبال پروژه بودیم. روزی منشی شرکت پیغامی از دکتر افشاری ( ورودی ۱۳۴۸ فیزیک دانشگاه صنعتی شریف)  به من داد به این مضمون که اگر کاسه آب یخ هم در دست داری زمین بگذار و بیا کارت دارم.
زنگ زدم و فهمیدم که دکتر افشاری به طرح توسعهء نیشکر رفته و پروژه های شکر در شرف آغاز اند و من هم چاره ای جز کمک ندارم. قرار شد مسائل فنی را با مهندس ترابی فرد(ورودی سال ۱۳۴۸ برق دانشگاه صنعتی شریف) همآهنک کنیم و مسائل مالی راهم  به دیگران واگذاریم.
خلاصه مطلب اینکه من ( رییس هیات مدیرهء یک شرکت مهندسی مشاور) به عنوان مشاور خصوصی با ساعتی ۷۰۰ تومان در طرح توسعهء نیشکر و صنایع جانبی به طور پاره وقت مشغول کار شدم. این در حالی بود که ما در شرکت خودمان در همان روزها یک نقشه کش سیویل استخدام کرده بودیم و ساعتی ۷۰۰ تومان به او حقوق میدادیم. فرق معامله در این بود که از ۷۰۰ تومان من ۱۰ % به عنوان مالیات علی الحساب کسرمی شد در حالی که ۷۰۰ تومان نقشه کش ما خالص بود و مالیات آن را هم خودمان میپرداختیم. در هر حال طرح دولتی بود و آنطور که من اطلاع یافتم برای همین مبلغ هم از انواع تبصره ها و اختیارات هیات مدیره استفاده شده بود. البته من با این کار عمق "نبوغ اقتصادی" برقی ها را به نمایش گذاشتم که تا آن هنگام کشف نشده بود. همه می دانستند که بچه های برق دانشگاه صنعتی نه تنها در زمینهء تخصصی برق بلکه در زمینه هایی نظیر مدیریت، ریاضی، فوتبال، بسکتبال، شطرنج، پینگ پنگ، کشتی، نقاشی، مجسمه سازی، شعر، نویسندگی، فلسفه، سیاست، عرفان، معلومات عمومی، فیلم سازی، آواز، گویندگی، طنز، استادی دانشگاه های معتبر جهان و ... سر آمد روزگار هستند ولی "نبوغ اقتصادی" را من برای اولین بار در این طرح به نمایش گذاشتم.

بگذریم، گذشت تا بررسی پیشنهاد های مناقصه شکر فرا رسید. برای اینکار فرصتی صد روزه داشتیم. متخصصین مختلف در رشته های مورد نیاز را گرد هم آوردیم و کار شروع شد. هر روز یک یا چند بیت شعر روی تابلوی اعلانات و روی دیوار اتاقها میزدیم که تعداد روزهای باقی مانده تا پایان مهلت بررسی را به دوستان گوشزد کنیم وضمن ایجاد انگیزه، محیط هم از حالت خشک و خسته کننده خارج شود.

یک روز مهندس شاهین ( از فارغ التحصیلان مکانیک دانشگاه صنعتی شریف) پیش من آمد و گفت تو که شرکت خصوصی داری از حال ما کارمندان بیخبری. در اینجا هر روز ما را با یک وعده سرگرم می کنند و هیچگاه هم این وعده ها عملی نمی شود. بیا و یک طنزی برای اینها بگو تا لا اقل دل ما خنک شود. سپس، سفرهء دل خود را باز و وعده های عملی نشده هیات مدیره رایکی پس از دیگری بازگو کرد.

شب در خانه طنز "دادنیها" را به همین مناسبت نوشتم. روز بعد زحمت تایپ آنرا هم خانم توزالت منشی مراکشی الاصل ما کشید و روی تابلوی اعلانات ظاهر شد. شاهین یک نسخه از آن را هم بدست دکتر افشاری داد. دکتر افشاری هم شعر را به جلسهء هیات مدیره برد و خطاب به اعضای هیات مدیره طرح توسعهء نیشکر (که دیگر به "شرکت توسعهء نیشکر و صنایع جانبی" تغییر نام داده بود) گفت این شعر را بخوانید و ببینید با این خلف وعده ها چه بر سر بچه های ما (منظور مهندسین بخش صنعت شرکت توسعهء نیشکر) می آورید.

این طنز را در ادامه پست میکنم و امیدوارم دوستان بی تربیتی شاعر را به با تربیتی خود ببخشند


 

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

موج

یک موج پر خروش 

                        - شتابان، 

بر ساحل مضرس سنگی،

دیوانه  وار تاخت.

بی باک فرق آبی خود را ،

همراه با صدای مهیبی 

                         - به سنگ کوفت.

موج خرد گشت و سنگ،

مبهوت، خیس، منگ،

بر جا نشسته بود.

صد پاره گشت موج،

پاشید اشک حسرت دریا به روی آب.

لیک از نفیر موج،

                   - وز آشوب این سرشک،

برخاست موج های خفته ز هر سوی،

آشفت خواب سنگی ساحل.

 
 

              بوشهر - ۱۳۷۵

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

عبور (شعری از دکتر محمد باقری)

 اين شعر را به نام تو آغاز مي كنم
اي كولي فكنده به جانم شرار و شور


اي بركشيده دامن مهر از ديار ما
رفته به كام غير به سوي ديار دور


شبگرد مست كوچه مهتاب سرخوش است
چون از حريم خانه تو مي كند عبور


آن كس كه رام مهر و وفا شد گمان مدار
هرگز تواند آن كه شود رام جور و زور


خورشيد روي دوست در آفاق جلوه كرد
برخيز تا رهي بگشاييم سوي نور


"هنگامه رهايي لبها و دستهاست"
تا كي چنين شبانه نشينيم سوت و كور


اي شبگرفتگان هله فرياد و جنبشي
هنگام رستخيز رسيده ست و نفخ صور


"باز آيد آن بهار و گل سرخ بشكفد"
اي دل صبور باش در اين فتنه ها، صبور